اشکامو هدیه می کنم به جداده ی جداییمون
به التماسه اخرم دو واژهیه نرو بمون
اشکامو هدیه می کنم به رفتنت بدونه من
به تلخیه این واقعه حادثه ی جدا شدن
اشکامو هدیه می کنم به قابه عکسه رو به روم
قطره به قطره می چکم تا بشکنه بغض تو گلوم
حس می کنم بی اختیار این همه عکس و یادگار
حریفه رفتنت نشدن می ری به رسمه روزگار
اشکامو هدیه میکنم به این ترانه این صدا
به این که تو اوله راه قصه رسید به انتها
حس میکنم بی اختیار این همه عکس و یادگار
حریفه رفتنت نشن میری به رسم روزگار
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت